نامه عاشقان او

بسم رب المهدی

این روزها وقتی تو راه جاده انتظار قدم می زنی, وقتی داری به شوق وصال, ادینه ادینه جلوتر میری و غروبها رو یکی یکی به امید صبح وصال سپری می کنی, اگه یه کم نگاهتو دقیق تر کنی به کناره های جاده, حال و هوای عجیبی می بینی. یه جورایی انگار همه چی بوی بهار میده. یه جورایی همه پرنده ها و درختها دارن بهت لبخند ذمی زنن. نرگسهایی که کنار جاده به انتظار نشستن, درخت هایی که نغمه ادرکنی زمزمه می کنن, نسیمی که به شوق وصال یه لحظه هم اروم نمی گیره, شبنم هایی که ناخوداگاه از دل اسمون ابی سرازیر میشه, همه چی و همه چی بوی انتظار میده. یه انتظار عجیب تر و یه حال و هوای عجیب تر. این بار دیگه انتظارشون با ادینه های قبلی فرق میکنه. انگار دارن خودشونو برا یه چیزی اماده می کنن. انگار دارن خودشونو برای یه چیزی اماده می کنن. انگار می دونن نهال انتظارشون داره شکوفه میده.

بوی یاس و لاله و نرگس همه جاده رو پر کرده. حتی غروبم یه جورایی داره لبخند میزنه. با خودم فکر کردم چه خبر شده که اینطوری همه چی بوی تازگی میده. همه رنگهای انتظار یه جورایی پر رنگ تر شدن.

یه کم بریم جاده انتظار خودمون...

اینجا هم یه جورایی حال و هوا فرق میکنه. اینجا هم خیلی ها دارن می دوئن. بگذریم از اونهایی که مثل سنگ شدن و غافل از یه تکون کوچولو. اره درست فهمیده بودم. همه داشتن خودشونو برای نیمه شعبان اماده می کردن.

یکی جشن زندگی جدیدشو با این روز یکی کرده بود. یکی داشت گل و شیرینی سفارش می داد. یکی داشت لباس نو می خرید. یه عده داشتن کوچه و خیابون محلشونو ازین می بستن. یه عده مسجد محلشون رو اب و جارو می کردن و چراغ های رنگارنگ نصب می کردن. خلاصه همه داشتن سعی می کردن از بقیه عقب نمونن. اما بعضی ها اروم تر میدوئیدن. با متانت و تفکر بیشتری راه می رفتن. اینو می شد از زمزمه های گاه و بیگاهشون به وضوح فهمید. انگار داشتن ملتمسانه با یکی حرف می زدن و کمک می خواستن.

اخه می دونین, تنها اماده شدن ظاهری کافی نیست. مگه نه اینکه امام مون امام عاشقاست؟ مگه نه اینکه مرکز حکومت اقامون دل های مردمه؟ پس چرا به کوچه خیابونهامون بیشتر از دلمون اهمیت می دیم؟ مگه نه اینکه بهترین لباس, لباس تقوی است؟ پس چرا به این دوتیکه پارچه و پشم بیشتر از اون اهمیت میدیم؟ مگه نه اینکه انجام واجبات و ترک محرمات بزرگترین قدم تو راه انتظاره؟

بیایین یه قراری با هم بذاریم. تا نیمه شعبان چند روز مونده؟ اصلا ببینم! برای تولد اقا هدیه چی تهیه کردی؟ به جشن تولد میری و دست خالی؟!!! بیایین تو این روز های باقی مونده به هم یه قولی بدیم. با هم یه قدم خوب و درست بر داریم. می دونم خیلی ها هر روز این کار و می کنن. هر روز از یه گناهشون بر می گردن و هر روز به خوبی هاشون اضافه می کنن. ولی قرار نشد خسیس بازی در بیاریم هااااااااااا . به ما هم بگین تا ماهایی که رفتیم تو کوچه پس کوچه های بن بست و بیراهه و از هدف جاده انتظارمون دور موندیم, از خواب غفلت بیدار شیم و دست پر به تولد اقامون بریم. اینم بگم ها! فقط منتظر بودن کافیه. دیگه فرقی نمی کنه اسم منتظرها چی باشه. فقط از همین الان شروع کنیم.

اول از همه خود شما. اره با توام. با دوست منتظر عزیز! بهمون بگو تا حالا چی کار کردی. اگه تا حالا هم تصمیمی نگرفتی, بهمون بگو با هم تصمیم بگیریم. با هم کمر همت ببندیم و همه با هم یه بسم الله. بهمون بگو چی کار می خوای بکنی, تا ما هم با تو همراه بشیم. با همدیگه می تونیم بهتر از پسش بر بیاییم. بهمون بگو چی کار کنیم که دست پر بریم نیمه شعبون؟

از تصمیمی که برای نمازت گرفتی, یا می خوای بگیری بگو.از محبت کردنت. از دست بوسی و محبت به پدر و مادرت. از صله رحم کردنت. از دست مومن گرفتنت. از خمس مادی و معنوی دادنت. بسم الله. بگو می خوای چی کار کنی, تا با هم انجامش بدیم. کی از ثواب دوبرابر بدش میاد؟؟؟؟

پیشاپیش فرارسیدن عید عاشقان وعید دلباختگان رو به همه منتظران صاحب غایب از نظر, تبریک و تهنیت می گم. باشد که جشن سال اینده رو با شادی حضور مولامون یکی کنیم.

برای سلامتی و تعجیل در ظهور حضرتش

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان ادرکنی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انسان در لحظه مرگ!

علی (ع) فرمود:

وقتی که انسانها در اخرین روز از دنیا و نخستین روز از اخرت (یعنی لحظه مرگ) قرار می گیرند مال و فرزندان و کارهای او در برابرش مجسم می گردند.

او به مالش متوجه می شود و میگوید:"سوگند به خدا من به جمع اوری تو حریص بودم و سعی فراوان کردم اکنون در نزد تو چه پاداشی دارم؟"

مال در پاسخ می گوید:"کفن خود را از من بگیر"

او متوجه فرزندان می شود و میگوید:"سوگند به خدا من شما را دوست دارم و از شما حمایت می نمودم. اینک در نز شما چه مزدی دارم؟"

فرزندان گوید:"تو را با احترام بر داشته و می بریم در قبر (زیز خاک) دفن میکنیم."

او به عمل خود متوجه میشود و میگوید:"سوگند به خدا من به تو بی اعتنا بودم و تو برایم سخت و سنگین بودی؟"

عمل در پاسخ گوید: من همنشین تو در قبر و در حشر و نشر در قیامت هستم تا منو تو را در معرض عدل الهی قرار دهند و خداوند قضاوت فرماید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد