مهدیاااا

مهدیاااا...

برگ برگ روزهای عمرم را بی مهابا, از پس هم ورق می زنم.
در انتظار امدنت, سالها را یکایک بر لوح دلم حکاکی می کنم.
هزار و صد و هفتاد و یک لاله در دلهای هجران دیده روئیده است.
مهدیاااا...

چه کرده ای با این مردمان, که شوق امدنت, ارامش را از انان به یغما برده است؟
چه کرده ای که همه عالم, در تب و تاب امدنت, انتظار را به سرخی دل نجوا می کنند؟
چه کرده ای که همه دلباختگان, انتظار ظهورت را می کشند؟
مهدیاااا....

با این دلدادگان رنج برده چه پیمان بسته ای؟
در افق دیدگان, چه نقشی نگاشته ای, که اینگونه اشک النتظار را, در دیدگانی بارانی, امیدوار می کند؟
بدین سان که می دانیم حضور داری, ولی باز هم ظهورت را انتظار می کشیم.
محبوب دلم...

در ان نشان هاشمی ات, چه نهفته داری, که عالم و ادم, شیفته و دلباخته ان گشته اند؟
در ان دیدگان مبارک چه افسونی نهفته است, که یوسفان عالم, در هیبت نورانی ات, چشم به راه مانده اند؟
ای قامت رعنا دل...

در پس این سالیان دور, از ورای روزگار نامردی, ادینه هایم جز تو بویی ندارند.
در شامگاه خزانی بهار دلان, هر روز ادینه است, و ادینه هایش صبح و ظهر و شام ندارند, همه عصرند....
در عصرهای ادینه, در میان ابرهای صاعقه دیده, در فراسوی دیدگان منتظران, نغمه ای اشنا و غریب...
دیدگانم را به ادینه ای دیگر, نوید می دهد.
چراکه همگان می دانند, در ادینه ای نه چندان دور, خواهی امد.
پس به امید امدنت, به انتظار نشسته ایم...
ای سبز قامت منجی بهار...

بیا و زمستان دلهایمان را بهاری کن...

اَللَّهُمَّ اَر ِنی الطَّلعَةَ الرَّشیدَةَ وَ الغُرَّةَ الحَمیدَةَ وَاکحُل (وَ کحُل خوانده شود) ناظِری بـِـنَظرَة ٍ مِنِّی اِلَیهِ وَعَجِّل فَرَجَهُ وَ سَهِّل مَخرَجَهُ وَ اَوسِع مَنهَجَهُ وَ اسلُک (وَسلُک خوانده شود) بی مَحَجَّتَهُ وَ اَنفِذ اَمرَهُ وَشدُد اَزرَهُوَاعمُرِ ِ(وَعمُر ِخوانده شود) اَللَّهُمَّ بهِ بـِلادَکَ وَ احی ِ (وَحی ِخوانده شود) بهِ عِبادَکَ فَاِنَّکَ قُلتَ وَ قَولُکَ الحَقُّ ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ وَالبَحر ِبما کَسَبَت اَیدِی النّاس

پروردگارا به ما ان طلعت زیبای رشید را بنما و از پرده غیب پدیدار کن و سرمه نور و روشنی ابدی را به یک نظر بر ان جمال مبارک به چشم من درکش و فرج ان حضرت را نزدیک و خروجش را اسان ساز و توسعه در طریق وی عطا فرما و مرا به طریقه ای با حجت و بیان او سلوک ده و فرمان ان حضرت را نافذ گردان ومحکم کن پشتش را و ای خدا شهر و دیارت را به وجود او اباد کن و بندگانت را به واسطه او زنده ساز چون تو خود فرمودی و کلام تو حق است پدید شد تباهی در بیابان و دریا بدانچه بوجود اورند دستهای مردم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد